خانه / شهید محسن صادقی / خاطره با شهید محسن صادقی زمانی که در منطقه پدافندی زبیدات عراق بود . سال ۶۳ / خاطره با شهید محسن صادقی زمانی که در منطقه پدافندی زبیدات عراق بود . سال ۶۳

خاطره با شهید محسن صادقی زمانی که در منطقه پدافندی زبیدات عراق بود . سال ۶۳

شهید محسن صادقی
شهید محسن صادقی

خاطره با شهید محسن صادقی زمانی که در منطقه پدافندی زبیدات عراق بود . سال ۶۳

تا اینکه اواخر آبان ماه همان سال بود که متوجه شدم ایشان نیز با اصرار تمام فرماندهی را قانع کرده که به تیپ ۵۷ اعزام شود و در معاونت اطلاعات مسؤل دسته اطلاعات وشناسایی گردد. این خبر برایم از عسل هم شیرین تر بود. از خدا می خواستم که فرصتی پیش بیاید و به مقرشان که عقبتر از خط مقدم بود، بروم و چهره ملکوتیش را یکبار دیگر زیارت کنم. تا بلاخره خداوند قسمتم کرد وبه این آرزو رسیدم. زمانیکه به مقر اطلاعات رسیدم ایشان جلوی سنگری ایستاده بود و از دور مرا تماشا می کرد. چیزی نگذشت که خود را در آغوش او دیدم ونشاط وسف ناپذیری رو در خود احساس کرد. بعد از یک گفتگوی کوتاه معمولی گفتم دیر شده وباید به خط برگردم . نیروهای گروهان منتظرم هستند وشب باید حتماً در خط حضور داشته باشم. به هر شکلی بود از او خداحافظی گرفتم تا سری بعدی بیشتر بتوانم اورا زیارت کنم. اما با تأسف فراوان هنوز چهار ماهی از مأموریت وی نگذشته بود که با جابجایی فرماندهی سپاه استان ارستان که اینک سید مهدی موسوی عهده دار آن بود ، وی را برای اداره امورفرماندهی به استان بازگردانده بودند وداغ فراقش رو تا چند روز قبل از شهادتش بر دل ما نهادند.
سال
۶۶ بود که در عملیات کربلای ۱۰ ( فتح پنج ) مجروح شدم وبعد از ترخیص از بیمارستان در منزل به استراحت می پرداختم. هنوز چندروزی از استراحتم نگذشته بود که صدای مارش حمله عملیات پیروزمندانه حاج عمران از رادیو وتلویزیون پخش شد. یک شب دیدم زنگ در خانه مان به صدا درامد. وقتی که به درب منزل مراجعه کردم ، با تعجب دیدم شهید محسن صادقی و صفر صلاتی آمده اند و سراغ یکی از برادران سپاه رو از من می گیرند. با تعجب گفتم اون کیه و در کدام منطقه بوده است. شهید محسن صادقی گفت : برادر بارانی ! فکر کردیم با شما در عملیات بوده ومجروح شده واصلاً خبری از او ندارند. وقتی بیشتر دقیقتر شدیم ، اونها قبول کردند که اون شهید والا مقام در گردان ما که انبیاء نام داشت نبوده وباید سایر واحدهای عملیاتی رو پرس جو کنند. هرچه اصرار کردم مثل گذشته بیایند تا با هم کله شیری بخوریم (خروس)، گفتند عجله داریم وباید از ایشان یک خبری بگیریم وبه خانواده اشس برسانیم .با خنده گفتند: انشاالله یک روز جبران می کنند.
اما متأسفانه هیچ موقع جبران نشد وبعد از مدتی خبر شهادتش رو بطور ناگهانی از دهن یکی از بچه های بهداری شنیدم که در منطقه حاج عمران به درجه عظیم شهادت نائل شده است. دیگه دل تو دلم نبود و انتظار هرچیزی رو داشتم جز دوری همیشگی اورو. سالها به این منوال می گذشت وفکرو ذکرم شده بود شهید محسن صادقی. به هرکه میرسیدم از فضائل او برایش سخن به میان می آوردم که یک شب او را درخواب دیدم. عجب رؤیایی بود. تا کنون لذت این خواب صادقانه از مذاقم بیرون نرفته و با آن روزگار سپری می کنم.

درباره ی محمدحسن ظهراب بیگی

همچنین ببینید

شهید منوچهر نوابی

 فرزند : سلطان حسین تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۳/۲۷ محل شهادت : استان سلیمانیه عراق ارتفاعات ...

۳ دیدگاه

  1. برادر زاده شهید

    سلام عرض میکنم خدمت هم رزم عموی شهیدم خدا خیرتان بدهد بازهم دوست دارم از توصیف اون بشنوم اخه همون سالی که عموی من شهید شد من تازه متولد شده بودم وخیلی دوست دارم از توصیف اون بشنوم

    • محمدحسن ظهراب بیگی

      با تشکر از شما که از سایت شهدا و رزمندگان لرستانی بازدید بعمل آورده و آنرا مزین فرمودید. سایت یاد امام وشهدا خاطرات متعددی را در خصوص شهید محسن صادقی منتشر نموده است. در صورت تمایل می توانید ملاحضه فرمایید.. با تشکر مدیر سایت http://yadshohada.com/?p=86

  1. بازتاب ها: شهید محسن صادقی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیام برای مدیر سایت
لطفا برای ارسال کلیک فرمایید