خانه / شهید محسن صادقی / خاطره شرکت شهید محسن صادقی در عملیات ولفجر مقدماتی بدون اینکه کسی متوجه او شود. / خاطره شرکت شهید محسن صادقی در عملیات ولفجر مقدماتی بدون اینکه کسی متوجه او شود.

خاطره شرکت شهید محسن صادقی در عملیات ولفجر مقدماتی بدون اینکه کسی متوجه او شود.

ظهراب بیگی - ستاد سپاه ناحیه لرستان
ظهراب بیگی – ستاد سپاه ناحیه لرستان

خاطره شرکت شهید محسن صادقی در عملیات ولفجر مقدماتی بدون اینکه کسی متوجه او شود.

هنوز چند ماهی از خدمتم در آن قسمت نمی گذشت که زمزمه برگزاری عملیاتی در بین برادران سپاه بگوش می خورد. حدود یک هفته قبل از عملیات بود( ماه بهمن ۶۱- عملیات ولفجر مقدماتی) که شهید محسن صادقی از فرماندهی درخواست مرخصی استحقاقی رو کرد! . درخواستش برای همه غیر منتظره بود. چرا که او در طول خدمتش هیچ مرخصی استفاده نمی کرد و برای انجام تکالیفش شب و روز نمی شناخت. هرطوریکه که بود او به مرخصی رفت وبه هیچکدان از ما هم نگفت که مشکلش چیست!. ما هم زیاد کنجکاوی نکردیم تا موجب رنجش وی شود.
چند روز بعد از مرخصی شهید محسن صادقی، خبر عملیات پیروزمندانه ولفجر مقدماتی اعلام شد و مارش عملیاتی به روی آنتن رفت. همه در پوستشان نمی گنجیدند. بعضی تأسف می خوردند که چرا در عملیات حضور نداشته اند. بعضی خرسند از اینکه عملیات ضربه بزرگی به پیکر جعلی دشمن غاصب زده و کلید فتح پیروزی عملیاتهای بعدی است؛ وباید ادامه یابد.
روزها به همین منوال می گذشت که شایعه ای بین برادران فرماندهی پخش شد. اونها می گفتند که احتمالاً مرخصی ضروری شهید محسن صادقی بخاطر شرکت در این عملیات بوده است !. با سپری شدن ایام، شایعه بیشترقوت می گرفت و برای همه مسجل شده بود که وی مرخصی را بهانه قرار داده تا در عملیات شرکت داشته باشد. وقتی که از مرخصی برگشت، فرماندهی وی را برای پاره ای توضیحات فراخواند تا صحت وسقم شایعه رو بررسی نماید. بعد چند دقیقه ای گفتگو بین او و برادر مسجدی که فرماندهی وقت سپاه استان را بعهده داشت ، خوشحال و خندان به محفل گرم همکاران برگشت و همه چیز به خیر وخوشی پایان یافت . همه خوشحال بودند که بار دیگر او را درجمع خود دیده؛ و دوباره از معرفت ومعنویت بی مثالش کسب فیض می کنند. شاید هنوز رزمندگانی باشند تا براین نکته صِحه بگذارند که در اون شرایط بحرانی جنگ که برخی آقایان حتی حاضر نبودند در پشت جبهه ها هم خدمت نمایند وبه هر بهانه ای از جنگ روی گردان بودند! ، این شهید گرانقدر با عشقی که به اسلام و انقلاب و رهبری داشت ، وجودش از شعله معرفت الهی به گونه ای مملو بود که زبانه های آن تا بیکران عالم هستی ادامه می یافت ، وتلاش می کرد ، هرطوری که شده ، حتی اگر از مرخصی استحقاقی خود نیز استقاده کرده ، بتواند خود را به رزمندگان مخلص برساند و از فوز عظیم شرکت در عملیاتها بی نسیب نماند. وی به دلیل قابلیتهای بی نظیری که داشت ، موجب شده بود تا فرماندهان وقت برای ثبات در امر فرماندهیشان؛ واینکه روال وشیرازه کارتشکیلات اداری از دستشان خارج نشود، از رفتن وی به جبهه ممانعت بعمل آوردند. وهمیشه وی را درکنارخود داشته باشند.
باید اذعان کرد که شهید محسن صادقی در باطن بر کل امورات حوزه فرماندهی سپاه استان نظارت و کنترل داشت ؛ و خیلی از تصمیمات کاری آنها بر محور اراده غیرملموس شهید محسن صادقی می چرخید.
از دیگر ویژگی های اعجاب انگیز این شهید بزرگوار در اون زمان، معنویت منحصر بفردش بود که وی را از سایر همکاران متمایز می ساخت. مقر سپاه استان در هجواری ساختمان نماینده ولی فقیه استان وامام جمعه خرم آباد حضرت آیت الله حسینی میانه جی قرارداشت. همکاران سعی می کردند نماز یومیه را در بیت ایشان بجا آورند. اما شهید محسن انجام این تکلیف الهی را برای یک لحظه هم ترک نمی ساخت و روزی نبود که مشغله کاری سپاه اورا از این فیض عظیم غافل نماید. زمانی که آیت الله میانه جی در استان حضور نداشت ، وی خود را به نزدیکترین مسجد محل ( مسجد صاحب الزمان ) می رساند ونمازش را به امامت آیت الله صدر بجا می آورد. جزبه وی موجب شده بود که من شیفته مرامش باشم وتمام حرکات وسکنات وی را زیر نظر داشته باشم واز او الگو بگیرم. تاجایی که به یاد دارم وقتی که به نماز می ایستاد ، با صدایی گیرا ودلنشین می گفت : یا مُحْسِنُ قَدْ أَتاکَ المـُسِیءُ وَقَدْ اَمَرْتَ الْمـُحْسِنَ أنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمـُسِیءِ أنْتَ الْمـُحْسِنُ وَ اَنَا الْمـُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ تَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا تَعْلَمُ مِنِّی این دعای قبل از نمازش چنان بر روح وروانم تأثیر گذاشته بود که بعد از حدود سی سال هنوز بر زبانم جاریست و با یاد محسن محسنش در پیشگاه حضرت حق به نماز می ایستم.
خدایش او را خیلی دوست می داشتم و محواخلاق ومرامش بودم. با وجود اینکه در اون زمان متأهل بودم دلم نمی خواست به منزل بروم وتا پاسی از شب را درمحل کار بسر می بردم. وقتی که خداوند اولین فرزند پسر را به من عطا کرد، نامش را محسن گذاشتم. وبه او فهماندم که چقدر برایش ارزش واحترام قائلم.
در اوایل تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا سالهای حدود
۷۰ ، بخاطر مردمی بودن این نهاد مقدس ، هنوز یک سری مقررات خشک نظامی کنونی در آن شکل نگرفته بود وآزادی خیلی از امورات بسیجی وار انجام می شد.( یعنی بدون تشریفات خشک اداری دست وپاگیر) به همین منظور در محل کار خیلی ها دستورالعمل بنیان مرصوص را رعایت نمی کردند ؛ ودر محل کار بند پوتینها را نمی بستند. ویا پیراهن لباس رسمی را روی شلوار می انداختند. بخصوص زمانی که در تمام ساعات اداری مجبور بودند در ساختمان اداری مشغول بکار باشند. تذکر مسؤلین وقت نیز براین موضوع تأثیر چندانی نمی گذاشت.
در چنین شرایطی شهید محسن صادقی که شب وروزش را در ساختمان اداری بسر می برد ، حاضر نبود حتی یک لحظه با این وضع در محل کار حاضر شود . هرموقع می دیدمش بند پوتینش را تا آخرین سوراخ می بست و پیرهنش رو زیر شلواری می گذاشت و فانسخه را محکم به کمرش می بست. به خاطراینکه در اکثر اطاقهای اداری سپاه محلی برای استراحت تعبیه شده بود وبرخی با دم پایی و یا پای برهنه در رفت وآمد بودند، ایشان مجبور می شد روزی چند بار پوتینش را باز وبسته نماید وهربار بند پ.تین را تا آخر محکم ببند. با دقت به بند پوتینش دقیق می شدم . این بند چنان کهنه و فرسوده شده بود که گویی لحظه ای بیشتر به پوتین طاقت بستن پوتین وی را ندارد.! وقتی ازش سؤال می کردم که لزومی ندارد اینقدر خودت را زحمت بدی و پوتین هاتو تا آخر ببندی ؟ لبخندی میزد و مرا سفارش به رعایت کلیه اصول پاسداری می کرد. که حتی یک پاسدار ، نباید از بند پوتینش هم غافل بماند چه رسد به امورات مهمتری!.

درباره ی محمدحسن ظهراب بیگی

همچنین ببینید

شهید منوچهر نوابی

 فرزند : سلطان حسین تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۳/۲۷ محل شهادت : استان سلیمانیه عراق ارتفاعات ...

یک دیدگاه

  1. سلام بر شهیدان راه حق و این شهید عزیز
    خداوند روحش را شاد کند.
    امشب تو اینترنت گشتم گفتم یک شهید بسیجی مخلص پیدا کنم و در فضای مجازی با وبلاگ منتشر کنم اول سخنان بعضی مسیولین ریاکار استان اومد جلو دستم بعد دوباره که دقیق تر گشتم مشخصات و عکس این شهید بزرگوار اومد تو گوشی و تو تعدادی گروه مجازی منتشر کردم.
    عجب . واقعا آدم غصه می خوره که این افراد مخلص و فداکار به ظاهر از بین ما رفتند و ادارات ما مخصوصا در دولت روحانی و یک سال بعدش این آدم های ریاکار پستهای استانداری و رییس سازمان و مدیرکلی و شهرداری را تصاحب کردند که حامی افراد ضدانقلاب شدند و نیروهای انقلابی را به حاشیه بردند. عجب روزگاری شد !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پیام برای مدیر سایت
لطفا برای ارسال کلیک فرمایید